loading...
سایت تفریحی و دانلود ایرانیان
آخرین ارسال های انجمن
admin بازدید : 238 جمعه 30 فروردین 1392 نظرات (0)

تاريخ : ۱۷ آذر ۱۳۹۰ - دسته بندی : رسانه
6947 بازدید
ali

در منطقه ى گنداب همدان که امروز جزء شهر شده ، مردى بود شرور ، عرق خور و دایمالخمر به نام على گندابى. او در عین اینکه توجهى به واقعیات دینى نداشت و سر و کارش با اهل فسق و فجور بود ، ولى برخى از بعضى از مسایل اخلاقى در وجودش درخشش داشت . روزى در یکى از مناطق خوش آب و هواى شهر با یکى از دوستانش روى تخت قهوه خانه براى صرف چاى نشسته بود .هیکل زیبا ، بدن خوش اندام و چهره ى باز و بانشاط او جلب توجه مى کرد .کلاه مخملى پرقیمتى که به سر داشت بر زیبایى او افزوده بود ، ناگهان کلاه را از سر برداشت و زیر پاى خود قرار داد و موهاش رو پریشون کرد و خودش رو سیلی زد ،

رفیقش به او نهیب زد : چه مى کنى ؟ جواب داد : اندکى آرام باش و حوصله و صبر به خرج بده ، پس از چند دقیقه کلاه را از زیر پا درآورد و به سر گذاشت . سپس گفت : اى دوست من ! زن جوان شوهردارى در حال عبور از کنار این قهوه خانه بود ،که مرا با این کلاه و قیافه دید شاید به نظرش مى آمد که من از شوهرش زیبایى بیشترى دارم ، در آن حال ممکن بود . نسبت به شوهرش سردى دل پیش آید : نخواستم با کلاهى که به من جلوه ى بیشترى داده گرمى بین یک زن و شوهر به سردى بنشیند

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 4726
  • کل نظرات : 135
  • افراد آنلاین : 45
  • تعداد اعضا : 4576
  • آی پی امروز : 501
  • آی پی دیروز : 363
  • بازدید امروز : 4,025
  • باردید دیروز : 3,445
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 10
  • بازدید هفته : 9,797
  • بازدید ماه : 110,554
  • بازدید سال : 657,292
  • بازدید کلی : 16,763,627
  • کدهای اختصاصی